اسم فیلم فارست گامپ هست. مدت زمانش صد و چهل و دو دقیقه محصول آمریکا. هزینه ساخت فیلم 55 میلیون دلار بود
که با فروشی نزدیک به 678 میلیون به پرفروش ترین فیلم سال تبدیل شد. فیلم محصول سال 1994 هست.به کارگردانی Robert Zemeckis. نویسنده ش Eric Roth 
با اقتباس از رمانی از Winston Groom با همین اسم.
این رمان سال 1986 منتشر شد.


■توضیحات راجع به فیلم نامه نویس:
(موقعی که فیلم مورد عجیب بنجامین باتن رو میدیدم احساس کردم چقدر این دو فیلم جنسشون شبیه هم هست. در واقع نوع نگاهی که دارند. جفتشون زندگی رو زیر زبون مزه مزه کردند که البته فارست شاهکارتر بود. کاشف به عمل اومد نویسنده جفت فیلمنامه ها یه نفره. کمابیش این موضوع برام داره ثابت میشه که کارگردان، نویسنده،  شاعر و... قالب کاری مخصوص به خودشون رو دارند که برای طرفداران یا منتقدان قابل تشخیص هستش.)

فیلم با بازی شاهکار تام هنکس همراه بود. تنها دو بار در تاریخ سینما اسکار نقش اول مرد پشت سر هم به یک نفر داده شده؛ که تام هنکس یکی از اوناست. این فیلم سال نود و چهار در سیزده رشته کاندید اسکار شد که موفق به دریافت شش اسکار شد. 1بهترین فیلم، 2کارگردان، 3نقش اول مرد، 4تدوین، 5فیلمنامه اقتباسی، 6جلوه های ویژه.
این شیش اسکار به کنار، سال نود و چهار اسکار بردن واقعا هنر میخواست. دهه نود رو بهترین دهه سینما میدونن در کنار دهه هفتاد. و سال نود و چهار رو یکی از بهترین سالهای تاریخ سینما. سه فیلم پالپ فیکشن، رستگاری از شاوشانگ و فارست گامپ هر سه سال نود و چهار بودند. این رو به فیلم رد از کیشلوفسکی و...هم اضافه کنید. در مورد چهار مورد تقریبا نیاز به توضیح نیست.

-اما چرا تدوین و جلوه های ویژه؟
●تدوین به خاطر برش های بی نظیر فیلم در زمان تعریف کردن خاطره توسط فارست و برگشت به زمان حال...

● اما از اون مهمتر جلوه های ویژه. شاید تو این فیلم هیچ صحنه انفجاری نباشه و یا سایر صحنه های هیجانی متداول سینما. اما سکانس هایی مثل ملاقات با رییس جمهور های مختلف، حرکت پر و...  یکی از سخت ترین و ظریف ترین سکانس های سینما بوده که واقعا هنوز هم بی نظیره.


در نهایت هم فعلا برای شروع کار بگم بین فیلمهای برنده اسکار از نود به بعد 
دو فیلم محبوب ترین انتخاب شدند جدیدا که فارست گامپ یکی از اونا بوده. به جرات میتونم بگم فارست تک تک سکانس هاش خوبه .


سکانس اول: صحنه ی پرواز یک پر در آسمون هستش. که به آرومی به طرف زمین میاد .همراه با موزیک فیلم شاهکارش. این سکانس تقریبا کلیت فیلم رو میگه. حرکت پر نوسان و غیر قابل پیش بینی ما که هر لحظه به سمتی میریم و نمیدونیم دقیق کدوم ور هستش. اما در نهایت میرسه به فارست گامپ. این در واقع نظر فارست گامپ در مورد زندگی هستش. در این فیلم تقابل دو اندیشه داریم که فارست به وضوح و شفافیت سر مزار جینی در موردش صحبت میکنه. میگه (مامانم میگه زندگی مثل یه جعبه شکلاته که نمیدونی چی گیرت میاد. و کاپیتان میگه هر کسی یه سرنوشت مقدر داره. اما من فکر میکنم زندگی ترکیبی از این دو باشه) این شاید کل بحثش در مورد زندگی بود جمع شده. خیلی از این سکانس ها به هم مرتبط هستند و زیبایی شون با هم تعریف میشه در اوایل فیلم در سکانس مزرعه جایی هستش جینی دعا میکنه که خدایا به من بال بده تا از این جا برم. که همراه میشه با پرواز پرنده ها وقتی فارست از مزار جینی بر میگرده باز پر زدن پرنده ها در آخرین لحظه مشاهده میشه که به نحوی رفتن و پرواز از اینجا هستش و تعبیر آرزوش... بر خلاف خیلی از فیلمهای هالیوودی این فیلم اعتقاد شدیدی به خدا داره

●یکی دیگه از سکانس های قرینه ی فیلم: 
در اوایل فیلم کاپیتانی رو میبینیم که انگار با خدا قهره و به غیر از اون داره با ویتنامی ها میجنگه. بعد از آشتی با خدا 
جالب ترین چیز مراسم ازدواج فارست هستش که کاپیتان رو با یه زن شرقی مشاهده میکنیم که احتمالا ویتنامی باشه.

این فیلم در کنار مفاهیم و آموزه های شخصی در مورد زندگی جنگ رو به شدت زیر پوستی نقد میکنه.سکانسی که بابای رفیق فارست داره میمیره و به فارست میگه من میخوام برم خونه. یکی دیگه از حرف ها و قسمتهای جالب این بود که فارست هر کاری رو به خاطر نفس اون کار انجام میداد. فارست دویدن رو دوست داشت 
خود خود دویدن رو. گاهی این دویدن منجر به قهرمانی فوتبال میشد گاهی باعث مدال افتخار میشد و گاهی توجه آمریکا رو به خودش معطوف میکرد اما فارست به خاطر دویدن میدوید که البته بی تناسب به احساسش هم نبود چون دویدن رو همیشه جینی ازش خواسته بود.

●سکانسی که جینی بچه را به فارست نشان می دهد:
باز اون از نظر خیلی از منتقدین یکی از شاهکارترین و معصومانه ترین سکانس ها هست.
فارست معصومانه از اینکه حس میکنه کودکی مثل خودش به دنیا آورده احساس ترس میکنه. هم شوکه میشه هم حالتی بین خوشحالی و ناراحتی بغض این سکانس لحظه ای میشکنه که از جینی میپرسه:
Is he smart?
و بد جواب جینی که آره باهوشه. یکی از عاشقانه ترین سکانس ها سکانسی هست که جینی داره میمیره. فارست براش صبحونه آورده. و داره لذت های زندگی رو عالی بیان میکنه. عالی... از بند اومدن بارون میگه در ویتنام و آسمونش... از دریا و صید میگو.. و از زیبایی صحرا وقت دویدن .  به شکل فوق العاده ظریفی بهمون میفهمونه زیبایی های زندگی ایناست. نه مدال از رییس جمهور و میلیاردر میگو شدن و...
وقتی این زیبایی ها رو میگه جینی میگه ای کاش من توی اون لحظات کنارت بودم و فارست جواب میده تو بودی... یه جورایی یکی از عاشقانه ترین دیالوگ های سینما بود برام این حرف به همین سادگی.

●مادر فارست گامپ:
مادر فارست گامپ شخصیت خیلی جالبی بود. فارست اون رو و کلا خیلی چیزهای دیگه رو با جملات جالبی وصف میکنهه جاییش میگه مامانم همیشه دلیل قانع کننده ای برای چیزهایی که میخواد بگه داره بارها در طول فیلم نقل قول میکنه از مادرش وقتی کسی بهش میگه تو دیوونه ای؟ میگه: مامانم میگه دیوونه کسی هستش که کارهای دیوونه بازی انجام بده که البته بد ترجمه شده میگه احمق کسی هستش که کارهای احمقانه انجام بده و باز نقدی هستش بر خیلی از بی اخلاقی ها. مادر فارست نماد عشق هستش و البته مشکلاتی که داره نقدی هست بر نظام اخلاقی آمریکا اینکه پدرش نیست اینکه در سیستم مجبوره باج بده به شکل بی اخلاقی. و مشکلاتش رو بررسی میکنه موقع بزرگ کردن فارست از طرفی اما علاقه فارست خیلی دوست داشتنی هستش وقتی خبر بیماری مادرش رو شنید پرید توی آب. 

●شخصیت جینی:
من همیشه نود درصد حواسم به رابطه فارست و جینی بوده فارست همیشه در آرزوی ارزش هایی که به نظر نویسنده ارزش های واقعی به نظر میاد و همواره در حال رعایت اخلاقیات هستش دوستاش رو نجات میده. به قولش وفاداره و... جینی همواره در آرزوی اینکه قهرمانی باشه تا احساس خوشبختی کنه بهترین و مشهورترین موزیسین شدن و... تقابلی در انتها نتیجه ش رو نویسنده مشخص میکنه خیلی ها به نظرشون احساس فارست به جینی خیلی خوب و قابل تحسین هستش و خیلی از سر اون زیاده اما من فارست رو درک میکنم به نوعی 
اون عاشق جینی شد. چون وقتی هیچی نبود. وقتی یه معلول معمولی بود جینی تنها کسی بود که جاش رو به فارست داد و باهاش دوست شد. و این علاقه بود و ناگزیر بود ازش اگرچه همواره سکانس های بعدی تلخ بود نامه های برگشت خورده رفتار جینی دم خوابگاه رفتارش تو کنسرت و... حتی وقتی میگه دوست دخترم میشی جینی به فارست میگه تو نمیدونی عشق چیه که در جوابش فارست در سکانس های بعدی میگه من شاید احمق باشم اما میدونم عشق چیه.

شاید خیلی ها بگیم وای چقدر فارست بی نظیره 
اما کلیت احساسش رو درک میکنم که بدون حرف جینی مدالی هم نبود فارست گامپ رو میشه بارها دید یه سکانس خیلی ساده و یه دیالوگ ساده ش وقتی جینی خونه شون رو دوباره میبینه و سنگ پرت میکنه فارست میگه گاهی فکر میکنم که برای بعضی چیزها چرا سنگ کم میاریم فارست ارزش حقیقی زندگی رو میدونست اون کاملا میفهمید که عشق و خانواده ارزش هستند اما اگه عشقی نبود حتی اگه فارست میدونست این خلا قابل پر شدن نبود بعضی فیلمها رو صد بار میشه دید قطعاً تاثیر مادرش غیرقابل انکار هستش. اما نکته اینجاست که همونطور که اول گفتم فارست بخشی از حرف مادرش رو دوست داره و بخشی از حرف کاپیتان رو اما بدون شک خیلی جای بحث دارد مادرش.

■■■