مجله ی ادبی-هنری

۳ مطلب با موضوع «سینما نقطه» ثبت شده است

تحلیل و بررسی فیلم pulp fiction

تحلیل و بررسی فیلم Pulp fiction


فردین نمیرانیان

           •◇◆□●□◆◇•


■بحث پیرامونی:

اول برم سراغ تارانتینو. متولد 1963 هستش. شغلش شاگرد ویدیو کلوپ بوده و بر خلاف افرادی نظیر دارن آرنوفسکی یا دیوید فینچر تحصیلات سینمایی نداشته. هر شب یه فیلم میبرده خونه میدیده و واسه همین شاید یکی از بهترین افرادی باشه که به فیلمهای مختلف تسلط داره. بعد از ساختن یکی دو تا نیمچه فیلم کوتاه و تفریحی. کارش رو در سال 92 با فیلم سگ های انباری شروع کرد. یه فیلمی هم داره به نام جانگو که خیلی خوبه اونم.... فیلمی که تقدیر بسیاری از منتقدین رو به همراه داشت. بسیاری از منتقدین اون رو آغازگر سینمای پست مدرن دونستند با اون فیلم و به خاطر همون بود که ستارگان سینمای هالیوود برای پالپ فیکشن باهاش همکاری کردند. در مورد فیلمهاش هم بعد از پالپ فیکشن که مفصل توضیح میدم یه فیلم ساخت به اسم جکی برون با بازی جالب دنیرو. بعد از اون رفت سراغ دو قسمت کیل بیل. خودش کیل بیل رو ادای دینی عنوان میکنه به فیلمهای درجه دوی سینما. و نکته جالب اینکه توی تموم فیلمهاش المان های خیلی زیادی هست از رد پای فیلمهای مشهور. بعد از اون چند تا کار پراکنده انجام داد تا سال 2007 که فیلم death proof رو ساخت. و این فیلم حتی به نظر خودش فاجعه بود. تارانتینو اما در سال 2009 با فیلم حرامزاده های لعنتی به سینما برگشت

بازی بی نظیر آقام کریستف والتز که الحق استاد هنرپیشه نقشه دوم مرد هستش به عنوان سرباز نازی شاهکار بود 

والتز در فیلم جانگو در سال 2012 هم باهاش همکاری کرد و دومین اسکارش رو هم گرفت.

علاقه ی خاصی تارانتینو به سبک وسترن و فیلمهای اکشن داره.

ما تقریبا توی همه ی فیلمهاش خونریزی و کشته شدن رو میبینیم با این تفاوت که این صحنه ها شبه کمدی هستند اکثرا به غیر از بیل را بکش البته 

در واقع این سبک خونریزی خنده دار رو در سینما باب کرد. ایشون علاقه ی بسیار شدیدی هم به اما ترومن هنرپیشه ی زن پالپ فیکشن داره و گفته دوست داره باهاش ازدواج کنه.


■بحث مختصر حاشیه ای در مورد پالپ فیکشن:


پالپ فیکشن در بدترین سال ممکن به سینما اومد

سالی که در رقابت با فارست گامپ و شاوشانگ ریدامپشن بود برای اسکار. بنابراین فقط یه اسکار نصیبش شد. اما همین بس که منتقدین در مورد این فیلم میگن: 

تاریخ سینما قبل از پالپ فیکشن، تاریخ سینما بعد از پالپ فیکشن 

در واقع فیلم بی نهایت ماندگار و تاثیر گذار سینما هستش. در طول بحث به فاکتورهای مختلف اشاره میکنم. فقط این نکته رو بگم که اولین فیلمی بود که فیلمنامه غیر خطی داشت

در واقع فیلمنامه از زمان A به زمان B نمیرفت 

قاطی بود

کسانی که فیلم ممنتو، عشق سگی، بابل یا 21 گرم رو دیده باشند اونها هم فیلمنامه ای غیر خطی دارند.


■ تخصص تارانتینو در نکات ریز هستش:

یه مثال خنده دار میزنم. برگردید و فیلم رو از نو ببینید

اینبار دقت کنید که وینست وگا با بازی جان تراولتا سه بار به دستشویی میره و هر بار که برمیگرده یه اتفاق خیلی مهم افتاده. بار اول که در فیلم میبینیم وقتی میاد بیرون زن رییسش اور دوز کرده. بار دوم که در اصل بار آخرش باشه کشته میشه 

و دقیقا طبق اشاره آقای حجازی بار سوم متوجه میشه میخوان رستوران رو بدزدند. قبل از پالپ فیکشن نداشتیم که کسی بمیره ولی کمدی باشه. اما توی پالپ فیکشن صحنه ای که تیر اشتباهی شلیک میشه و مغز یارو میپاشه بیننده حتی شاید قهقهه بزنه. فیلم پر از دیالوگ های ناب هستش. دیالوگ لزوما نباید آموزش دهنده باشه. مثل دیالوگ های مورگان فریمن تو فیلمهای مختلف. اما باید کوتاه مختصر و جالب باشه. تقریبا تک تکشون عالیه دیالوگها خیلی ناب و البته سطحی اتفاق می افتن نمیدونم چرا...

یه جورایی به کل و اساس فیلم مربوطه. چون پارانتینو توی این فیلم بیشتر یک تم اجتماعی رو دنبال میکنه. موزیک های انتخابی عامیانه هستش. و حتی دیالوگ هاش. دقیقا متناسب. بهترین دیالوگش بنظرم . همونه که سامئول ال جکسون دوبار تکرارش میکنه و بعد از هر مرتبه دو اتفاق کاملا متفاوت می افته. همون دعایی که از تورات میخونه....

یه بار بعدش میزنه یارو رو تیف میکنه. من بیشتر از همه اون دیالوگی رو دوس دارم که بوکسوره با موتور میره دنبال دوست دخترش 

دوست دخترش بهش میگه این موتور مال کیه

میگه این موتور نیست، فلان چیزه، دقیق اسمش یادم نیست 

میگه خب این فلان چیز برای کیه

میگه برای زد هستش

میپرسه زد کیه؟

_Zed is dead baby. Zed is dead.


■ یه نکته ی جالب:

صحنه ی رقص فیلم به عنوان بهترین صحنه رقص تاریخ سینما بارها و بارها انتخاب شده.


■ چند تا دیالوگ ماندگار دیگه داره فیلم:


اونجایی که سرهنگ در مورد ساعت و رسیدنش صحبت میکنه. به نوعی به تمسخر میگیره ساعت رو. دیالوگ در مورد همبرگر و سس مایونز و اینا عالیه.

صحبت در مورد ماساژ پا عالیه. تعریفای متفاوت جولز و وینست از وقایع هم خودش دنیایی بود. درباره معجزه و ... .

این مدل دیالوگها هنوز هم کاربرد زیادی دارن

مثلن واسه دوره ی تکاور توی ارتش دقیقا همچین برداشتی از ساعت و زمان دارن... .

صحبت با اون دو نفری که میخوان بکشن عالیه 

جایی که بهش میگه بگو رییسم چه شکلیه. یارو هی میگه وات؟

یکی از بهترین هاش صحنه ای هست که میخوان آدرنالین تزریق کنند. میگه بیا بزن

میگه هر وقت من یه دختر آوردم تو خونت که اوردوز کرده بود من میزنم.


■ فیلم پر از زیر لایه های معنی هستش. این فیلم از خیلی ابعاد قابل بررسی هستش. صحنه ی صحبت با بوکسوره. میگه یه چیزی میسوزه اون غرورته 

لعنت بهش

ولش کن.

بعدش که داره یارو میزنه میگه میسوزه نه

این غرورته.

نوع نمایی که دارن صحنه ی اول صحبت با بوکسور رو فیلم برداری میکنند شاهکاره.

این فیلم هر کاراکترش 

هر دیالوگش 

هر نمای فیلمبرداری ش 

جای حرف داره. شک نکنید فیلمی که این همه تاثیر گذاره باید هم اینچنین باشه.

یه موضوع جالب بگم 

این فیلم نخل طلای کن رو برد.

رقیب این فیلم فیلم قرمز از سه گانه ی رنگ ها بود

سه گانه ی رنگ ها واقعا شاهکار بی نظیری هستش. و فیلم قرمز آخرین فیلم کیشلوفسکی بود. منتقدین خیلی بحث داشتند سر این دو فیلم. اما داوران به پالپ رای دادن. موقعی که تارانتینو جایزه رو میگیره رو به سن و منتقدین یکی از انگشت های هر دستش رو در جواب انتقادات بهشون نشون میده. چه میشه کرد

تارانتینو هستش دیگه!!


            •◇◆□●□◆◇•

۱۹ مرداد ۹۴ ، ۲۲:۵۰ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
مهدیه فتاحی

معرفی و بررسی فیلم Mary And Max

■معرفی و بررسی انیمیشن

■Mary and Max


فردین نمیرانیان



●توضیحات اولیه ی فیلم:

Mary and Max 

فیلمی 92 دقیقه ای محصول سال 2009 از کشور استرالیا که پرفروش ترین فیلم تاریخ این کشور هستش

ژانر فیلم کمدی درام هستش که البته نوع کمدی، کمدی سیاه محسوب میشه. به تعبیر بسیاری سیاه ترین انیمیشن ساخته شده هستش. 

فیلم در فصل جوایز علی رغم شایستگی و نقد مثبت منتقدین تعداد جوایز زیادی نبرد، اما موفق به دریافت خرس نقره ای جشنواره برلین شد. 

نویسنده و کارگردان فیلم آقای Adam Elliot هستند 

ایشون کسب اسکار رو در کارنامه ی خودشون دارند

این افتخار سال 2004 به خاطر harvie crumpet بهش رسید و موفق شد اسکار بهترین فیلم کوتاه رو به دست بیاره.

بسیاری از منتقدین انتظار داشتند فیلم به راحتی اسکار بهترین انیمیشن رو کسب کنه. اما با تعجب حتی بین کاندیدا های اسکار نبود. این امر البته در سال گذشته تکرار شد و انیمیشن بسیار خوب Lego از این جایزه باز موند. 

به نوعی انیمیشن های جهان رو به سه قسمت تقسیم میکنند 

گروهی مثل انیمیشن های هالیوودی frozen و یا brave کیفیت بسیار عالی تصویری و... دارند و تا حد زیادی برای کودکان هستند

قسمتی به انیمیشن های شرقی اختصاص داره که شاخش spirited away هستش.

قسمتی هم به انیمیشن های مثل Mary and Max یا عروس مرده تیم برتون یا وال اختصاص داره که علی رغم آمریکایی بودن بعضیاشون نوع حرف و ساختار متفاوتی رو داره با جریان اصلی انیمیشن سازی در هالیوود.



فیلم بیشتر پیامهایی برای بزرگترها داره. رنگها خیلی مرده و سرد هستن و حتی نحوه پرداخت چهره ها قرار نیست در وهله اول جذاب باشن. به تعبیر خیلی از منتقدین بهتر انیمیشن تاریخ سینما

البته نظرشون هستش. دوستی دو تا آدم از دوتا کشور مختلف با دو جنسیت متفاوت و فاصله سنی زیاد. از همون ابتدای فیلم توجه خاصی به رنگ قهوه ای میشه. در مورد رنگ ها و کلا بحث سیاه سفید و رنگی بودن یه توضیح مختصری بدم: 

ما دو تا فیلم داریم مشابه ماری و مکس، که درون سیاه و سفید رنگ به کار میبره، یکی فهرست شیندلر هستش، دیگر شهر گناه.

تو فهرست شیندلر که کل فیلم سیاه سفیده یه سکانسی هستش که دختر بچه ای ژاکت قرمز رنگ داره. اونجا رنگ نماد امید هستش به نوعی. در شهر گناه فیلم سیاه سفید هستش مجددا و دو رنگ نشون داده میشه. رنگ قرمز اونجا نماد عشق هستش. در نیویورک فیلم ماری و مکس منگوله کلاه مکس رنگی هستش و البته کادوهایی که مری میفرسته 

اینجا رنگ به نوعی نماد روح زندگی هستش. در واقع رنگی بودن در محیط سیاه و سفید در این سه فیلم نماد متفاوت بودن هستش و این سیاه و سفید به نحوه ای بی روح بودن، بی عشق بودن و ناامیدی و نکات منفی رو بیان میکنه. اگرچه در استرالیا هم دنیای مری رنگ های چندان قشنگی نداره. تنهایی تقریبا با همه اشخاص اصلی فیلم هست. مری تنهاست، مکس، مادر مری، پدرش، همسایه مری. همسایه مکس.و دیمن. محور اصلی فیلم تنهایی آدمها در عصر مدرن هستش. هرکدوم جداگانه در دنیای خودشون جریان دارن. این تنهایی در زندگی افراد مختلف به خوبی در فیلم نشون داده میشه. شخصیت پردازی مناسب یکی از فاکتورهای مهم و قوت فیلم هستش. در ادامه اما نویسنده یکی از علل این تنهایی رو بیان میکنه. عیب ها و نقص ها. مری لکه روی پیشونیش داره. چاق و فقیر و تا حدی زشته. مادرش دائم الخمر هستش. پدرش افسردگی داره. مکس مریض روانی هستش. همسایه ش کوره. همسر مری لکنت زبان داره. در واقع همه پر از نقص هستند. 


دو نقطه عطف فیلم:


1)اولیش جایی که مکس اون شکلات رو از بچه میگیره و میخونه 

جایی که نوشته اول خودت رو دوست داشته باش. در واقع گام اول قضیه این هستش که ما اول خودمون بتونیم خودمون رو تحمل کنیم. خودمون بتونیم خودمون رو بپذیریم. من یه مطالعه خیلی کمی که در مورد روانشناسی داشتم و به گوشم خورده 

روانشناس ها میگن وقتی فردی خودش رو دوست نداشته باشه عشقش حقیقی و یا قدرتمند نیست. عشقش به نوعی وابستگی هستش و یا کسی که نواقص خودش رو نداشته باشه. واسه همین اول عنوان میکنند خودت رو دوست داشته باش.


2) نقطه عطف دوم صحنه ای هستش که مکس داره گدا رو خفه میکنه. به نوعی متوجه میشه که همه پر از نقص هستند و هیچکی کامل نیست 

این موضوعی هستش که باعث بخشش مری میشه. خیلی به نوعی مهمه پذیرفتن این موضوع 

اگه فرصت داشتید فیلم her رو ببینید 

این شاهکار هم به نوعی به روابط و تنهایی میپردازه. گدا میگه : sorry و مکس یهو بخودش میاد.

ما داریم به نوعی خواهان کامل بودن طرف مقابل میشیم 

و این به نوعی باعث میشه آدمها نتونند با هم کنار بیان. بعد یه چیز جالبه دیگه درباره شخصیتای فیلم، پایبندی عجیب شخصیت ها به عاداتشون هست. البته بجز مری، مری تنها کسی هست که عادتها رو زیر پا میزاره. بقیه اصرار عجیبی به روزمرگی دارن. پدر مری، مادرش و حتی مکس قبل از مری. و اما سکانس پایانی 

شاهکار فیلم 

صحنه ای که بی نهایت دوستش دارم 

یه بار دیگه با دقت به سکانس آخر نگاه کنید 

مکس در حال مرگ لبخند بر لب داره. یه لبخند واقعی 

و البته قبلش نشون میده که گریه هم کرده. این به نوعی رستگاری و یا موفق شدن مکس رو نشون میده.جالبه که مکس ابتدای فیلم فرق خوشحالی و عصبانیتو نمیدونه.


◆ یه سری نکات که المان محسوب میشه:


یکیش ناامن بودن خیابون، ماهی هایی که میمردن، و...


یه نکته خیلی مهم هم در مورد فیلم اینه که این فیلم انیمیشن نشد تا برای کودک باشه.


ساختار فیلم به نحوی هستش که بیان حرفها و ساختار صحنه با آدمهای واقعی ممکن نیست. ما خیلی کم داریم هنرپیشه هایی که به خوبی بتونن این بازی مکس رو منتقل کنند 

برای همین فیلم تبدیل به انیمیشن شده.


★★★

۱۵ مرداد ۹۴ ، ۰۱:۲۳ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
مهدیه فتاحی

معرفی و تحلیل فیلم forrest gump •فردین نمیرانیان + فیلمنامه



اسم فیلم فارست گامپ هست. مدت زمانش صد و چهل و دو دقیقه محصول آمریکا. هزینه ساخت فیلم 55 میلیون دلار بود
که با فروشی نزدیک به 678 میلیون به پرفروش ترین فیلم سال تبدیل شد. فیلم محصول سال 1994 هست.به کارگردانی Robert Zemeckis. نویسنده ش Eric Roth 
با اقتباس از رمانی از Winston Groom با همین اسم.
این رمان سال 1986 منتشر شد.


■توضیحات راجع به فیلم نامه نویس:
(موقعی که فیلم مورد عجیب بنجامین باتن رو میدیدم احساس کردم چقدر این دو فیلم جنسشون شبیه هم هست. در واقع نوع نگاهی که دارند. جفتشون زندگی رو زیر زبون مزه مزه کردند که البته فارست شاهکارتر بود. کاشف به عمل اومد نویسنده جفت فیلمنامه ها یه نفره. کمابیش این موضوع برام داره ثابت میشه که کارگردان، نویسنده،  شاعر و... قالب کاری مخصوص به خودشون رو دارند که برای طرفداران یا منتقدان قابل تشخیص هستش.)

فیلم با بازی شاهکار تام هنکس همراه بود. تنها دو بار در تاریخ سینما اسکار نقش اول مرد پشت سر هم به یک نفر داده شده؛ که تام هنکس یکی از اوناست. این فیلم سال نود و چهار در سیزده رشته کاندید اسکار شد که موفق به دریافت شش اسکار شد. 1بهترین فیلم، 2کارگردان، 3نقش اول مرد، 4تدوین، 5فیلمنامه اقتباسی، 6جلوه های ویژه.
این شیش اسکار به کنار، سال نود و چهار اسکار بردن واقعا هنر میخواست. دهه نود رو بهترین دهه سینما میدونن در کنار دهه هفتاد. و سال نود و چهار رو یکی از بهترین سالهای تاریخ سینما. سه فیلم پالپ فیکشن، رستگاری از شاوشانگ و فارست گامپ هر سه سال نود و چهار بودند. این رو به فیلم رد از کیشلوفسکی و...هم اضافه کنید. در مورد چهار مورد تقریبا نیاز به توضیح نیست.

-اما چرا تدوین و جلوه های ویژه؟
●تدوین به خاطر برش های بی نظیر فیلم در زمان تعریف کردن خاطره توسط فارست و برگشت به زمان حال...

● اما از اون مهمتر جلوه های ویژه. شاید تو این فیلم هیچ صحنه انفجاری نباشه و یا سایر صحنه های هیجانی متداول سینما. اما سکانس هایی مثل ملاقات با رییس جمهور های مختلف، حرکت پر و...  یکی از سخت ترین و ظریف ترین سکانس های سینما بوده که واقعا هنوز هم بی نظیره.


در نهایت هم فعلا برای شروع کار بگم بین فیلمهای برنده اسکار از نود به بعد 
دو فیلم محبوب ترین انتخاب شدند جدیدا که فارست گامپ یکی از اونا بوده. به جرات میتونم بگم فارست تک تک سکانس هاش خوبه .


سکانس اول: صحنه ی پرواز یک پر در آسمون هستش. که به آرومی به طرف زمین میاد .همراه با موزیک فیلم شاهکارش. این سکانس تقریبا کلیت فیلم رو میگه. حرکت پر نوسان و غیر قابل پیش بینی ما که هر لحظه به سمتی میریم و نمیدونیم دقیق کدوم ور هستش. اما در نهایت میرسه به فارست گامپ. این در واقع نظر فارست گامپ در مورد زندگی هستش. در این فیلم تقابل دو اندیشه داریم که فارست به وضوح و شفافیت سر مزار جینی در موردش صحبت میکنه. میگه (مامانم میگه زندگی مثل یه جعبه شکلاته که نمیدونی چی گیرت میاد. و کاپیتان میگه هر کسی یه سرنوشت مقدر داره. اما من فکر میکنم زندگی ترکیبی از این دو باشه) این شاید کل بحثش در مورد زندگی بود جمع شده. خیلی از این سکانس ها به هم مرتبط هستند و زیبایی شون با هم تعریف میشه در اوایل فیلم در سکانس مزرعه جایی هستش جینی دعا میکنه که خدایا به من بال بده تا از این جا برم. که همراه میشه با پرواز پرنده ها وقتی فارست از مزار جینی بر میگرده باز پر زدن پرنده ها در آخرین لحظه مشاهده میشه که به نحوی رفتن و پرواز از اینجا هستش و تعبیر آرزوش... بر خلاف خیلی از فیلمهای هالیوودی این فیلم اعتقاد شدیدی به خدا داره

●یکی دیگه از سکانس های قرینه ی فیلم: 
در اوایل فیلم کاپیتانی رو میبینیم که انگار با خدا قهره و به غیر از اون داره با ویتنامی ها میجنگه. بعد از آشتی با خدا 
جالب ترین چیز مراسم ازدواج فارست هستش که کاپیتان رو با یه زن شرقی مشاهده میکنیم که احتمالا ویتنامی باشه.

این فیلم در کنار مفاهیم و آموزه های شخصی در مورد زندگی جنگ رو به شدت زیر پوستی نقد میکنه.سکانسی که بابای رفیق فارست داره میمیره و به فارست میگه من میخوام برم خونه. یکی دیگه از حرف ها و قسمتهای جالب این بود که فارست هر کاری رو به خاطر نفس اون کار انجام میداد. فارست دویدن رو دوست داشت 
خود خود دویدن رو. گاهی این دویدن منجر به قهرمانی فوتبال میشد گاهی باعث مدال افتخار میشد و گاهی توجه آمریکا رو به خودش معطوف میکرد اما فارست به خاطر دویدن میدوید که البته بی تناسب به احساسش هم نبود چون دویدن رو همیشه جینی ازش خواسته بود.

●سکانسی که جینی بچه را به فارست نشان می دهد:
باز اون از نظر خیلی از منتقدین یکی از شاهکارترین و معصومانه ترین سکانس ها هست.
فارست معصومانه از اینکه حس میکنه کودکی مثل خودش به دنیا آورده احساس ترس میکنه. هم شوکه میشه هم حالتی بین خوشحالی و ناراحتی بغض این سکانس لحظه ای میشکنه که از جینی میپرسه:
Is he smart?
و بد جواب جینی که آره باهوشه. یکی از عاشقانه ترین سکانس ها سکانسی هست که جینی داره میمیره. فارست براش صبحونه آورده. و داره لذت های زندگی رو عالی بیان میکنه. عالی... از بند اومدن بارون میگه در ویتنام و آسمونش... از دریا و صید میگو.. و از زیبایی صحرا وقت دویدن .  به شکل فوق العاده ظریفی بهمون میفهمونه زیبایی های زندگی ایناست. نه مدال از رییس جمهور و میلیاردر میگو شدن و...
وقتی این زیبایی ها رو میگه جینی میگه ای کاش من توی اون لحظات کنارت بودم و فارست جواب میده تو بودی... یه جورایی یکی از عاشقانه ترین دیالوگ های سینما بود برام این حرف به همین سادگی.

●مادر فارست گامپ:
مادر فارست گامپ شخصیت خیلی جالبی بود. فارست اون رو و کلا خیلی چیزهای دیگه رو با جملات جالبی وصف میکنهه جاییش میگه مامانم همیشه دلیل قانع کننده ای برای چیزهایی که میخواد بگه داره بارها در طول فیلم نقل قول میکنه از مادرش وقتی کسی بهش میگه تو دیوونه ای؟ میگه: مامانم میگه دیوونه کسی هستش که کارهای دیوونه بازی انجام بده که البته بد ترجمه شده میگه احمق کسی هستش که کارهای احمقانه انجام بده و باز نقدی هستش بر خیلی از بی اخلاقی ها. مادر فارست نماد عشق هستش و البته مشکلاتی که داره نقدی هست بر نظام اخلاقی آمریکا اینکه پدرش نیست اینکه در سیستم مجبوره باج بده به شکل بی اخلاقی. و مشکلاتش رو بررسی میکنه موقع بزرگ کردن فارست از طرفی اما علاقه فارست خیلی دوست داشتنی هستش وقتی خبر بیماری مادرش رو شنید پرید توی آب. 

●شخصیت جینی:
من همیشه نود درصد حواسم به رابطه فارست و جینی بوده فارست همیشه در آرزوی ارزش هایی که به نظر نویسنده ارزش های واقعی به نظر میاد و همواره در حال رعایت اخلاقیات هستش دوستاش رو نجات میده. به قولش وفاداره و... جینی همواره در آرزوی اینکه قهرمانی باشه تا احساس خوشبختی کنه بهترین و مشهورترین موزیسین شدن و... تقابلی در انتها نتیجه ش رو نویسنده مشخص میکنه خیلی ها به نظرشون احساس فارست به جینی خیلی خوب و قابل تحسین هستش و خیلی از سر اون زیاده اما من فارست رو درک میکنم به نوعی 
اون عاشق جینی شد. چون وقتی هیچی نبود. وقتی یه معلول معمولی بود جینی تنها کسی بود که جاش رو به فارست داد و باهاش دوست شد. و این علاقه بود و ناگزیر بود ازش اگرچه همواره سکانس های بعدی تلخ بود نامه های برگشت خورده رفتار جینی دم خوابگاه رفتارش تو کنسرت و... حتی وقتی میگه دوست دخترم میشی جینی به فارست میگه تو نمیدونی عشق چیه که در جوابش فارست در سکانس های بعدی میگه من شاید احمق باشم اما میدونم عشق چیه.

شاید خیلی ها بگیم وای چقدر فارست بی نظیره 
اما کلیت احساسش رو درک میکنم که بدون حرف جینی مدالی هم نبود فارست گامپ رو میشه بارها دید یه سکانس خیلی ساده و یه دیالوگ ساده ش وقتی جینی خونه شون رو دوباره میبینه و سنگ پرت میکنه فارست میگه گاهی فکر میکنم که برای بعضی چیزها چرا سنگ کم میاریم فارست ارزش حقیقی زندگی رو میدونست اون کاملا میفهمید که عشق و خانواده ارزش هستند اما اگه عشقی نبود حتی اگه فارست میدونست این خلا قابل پر شدن نبود بعضی فیلمها رو صد بار میشه دید قطعاً تاثیر مادرش غیرقابل انکار هستش. اما نکته اینجاست که همونطور که اول گفتم فارست بخشی از حرف مادرش رو دوست داره و بخشی از حرف کاپیتان رو اما بدون شک خیلی جای بحث دارد مادرش.

■■■
۰۶ مرداد ۹۴ ، ۱۳:۲۸ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
مهدیه فتاحی