■معرفی و بررسی انیمیشن

■Mary and Max


فردین نمیرانیان



●توضیحات اولیه ی فیلم:

Mary and Max 

فیلمی 92 دقیقه ای محصول سال 2009 از کشور استرالیا که پرفروش ترین فیلم تاریخ این کشور هستش

ژانر فیلم کمدی درام هستش که البته نوع کمدی، کمدی سیاه محسوب میشه. به تعبیر بسیاری سیاه ترین انیمیشن ساخته شده هستش. 

فیلم در فصل جوایز علی رغم شایستگی و نقد مثبت منتقدین تعداد جوایز زیادی نبرد، اما موفق به دریافت خرس نقره ای جشنواره برلین شد. 

نویسنده و کارگردان فیلم آقای Adam Elliot هستند 

ایشون کسب اسکار رو در کارنامه ی خودشون دارند

این افتخار سال 2004 به خاطر harvie crumpet بهش رسید و موفق شد اسکار بهترین فیلم کوتاه رو به دست بیاره.

بسیاری از منتقدین انتظار داشتند فیلم به راحتی اسکار بهترین انیمیشن رو کسب کنه. اما با تعجب حتی بین کاندیدا های اسکار نبود. این امر البته در سال گذشته تکرار شد و انیمیشن بسیار خوب Lego از این جایزه باز موند. 

به نوعی انیمیشن های جهان رو به سه قسمت تقسیم میکنند 

گروهی مثل انیمیشن های هالیوودی frozen و یا brave کیفیت بسیار عالی تصویری و... دارند و تا حد زیادی برای کودکان هستند

قسمتی به انیمیشن های شرقی اختصاص داره که شاخش spirited away هستش.

قسمتی هم به انیمیشن های مثل Mary and Max یا عروس مرده تیم برتون یا وال اختصاص داره که علی رغم آمریکایی بودن بعضیاشون نوع حرف و ساختار متفاوتی رو داره با جریان اصلی انیمیشن سازی در هالیوود.



فیلم بیشتر پیامهایی برای بزرگترها داره. رنگها خیلی مرده و سرد هستن و حتی نحوه پرداخت چهره ها قرار نیست در وهله اول جذاب باشن. به تعبیر خیلی از منتقدین بهتر انیمیشن تاریخ سینما

البته نظرشون هستش. دوستی دو تا آدم از دوتا کشور مختلف با دو جنسیت متفاوت و فاصله سنی زیاد. از همون ابتدای فیلم توجه خاصی به رنگ قهوه ای میشه. در مورد رنگ ها و کلا بحث سیاه سفید و رنگی بودن یه توضیح مختصری بدم: 

ما دو تا فیلم داریم مشابه ماری و مکس، که درون سیاه و سفید رنگ به کار میبره، یکی فهرست شیندلر هستش، دیگر شهر گناه.

تو فهرست شیندلر که کل فیلم سیاه سفیده یه سکانسی هستش که دختر بچه ای ژاکت قرمز رنگ داره. اونجا رنگ نماد امید هستش به نوعی. در شهر گناه فیلم سیاه سفید هستش مجددا و دو رنگ نشون داده میشه. رنگ قرمز اونجا نماد عشق هستش. در نیویورک فیلم ماری و مکس منگوله کلاه مکس رنگی هستش و البته کادوهایی که مری میفرسته 

اینجا رنگ به نوعی نماد روح زندگی هستش. در واقع رنگی بودن در محیط سیاه و سفید در این سه فیلم نماد متفاوت بودن هستش و این سیاه و سفید به نحوه ای بی روح بودن، بی عشق بودن و ناامیدی و نکات منفی رو بیان میکنه. اگرچه در استرالیا هم دنیای مری رنگ های چندان قشنگی نداره. تنهایی تقریبا با همه اشخاص اصلی فیلم هست. مری تنهاست، مکس، مادر مری، پدرش، همسایه مری. همسایه مکس.و دیمن. محور اصلی فیلم تنهایی آدمها در عصر مدرن هستش. هرکدوم جداگانه در دنیای خودشون جریان دارن. این تنهایی در زندگی افراد مختلف به خوبی در فیلم نشون داده میشه. شخصیت پردازی مناسب یکی از فاکتورهای مهم و قوت فیلم هستش. در ادامه اما نویسنده یکی از علل این تنهایی رو بیان میکنه. عیب ها و نقص ها. مری لکه روی پیشونیش داره. چاق و فقیر و تا حدی زشته. مادرش دائم الخمر هستش. پدرش افسردگی داره. مکس مریض روانی هستش. همسایه ش کوره. همسر مری لکنت زبان داره. در واقع همه پر از نقص هستند. 


دو نقطه عطف فیلم:


1)اولیش جایی که مکس اون شکلات رو از بچه میگیره و میخونه 

جایی که نوشته اول خودت رو دوست داشته باش. در واقع گام اول قضیه این هستش که ما اول خودمون بتونیم خودمون رو تحمل کنیم. خودمون بتونیم خودمون رو بپذیریم. من یه مطالعه خیلی کمی که در مورد روانشناسی داشتم و به گوشم خورده 

روانشناس ها میگن وقتی فردی خودش رو دوست نداشته باشه عشقش حقیقی و یا قدرتمند نیست. عشقش به نوعی وابستگی هستش و یا کسی که نواقص خودش رو نداشته باشه. واسه همین اول عنوان میکنند خودت رو دوست داشته باش.


2) نقطه عطف دوم صحنه ای هستش که مکس داره گدا رو خفه میکنه. به نوعی متوجه میشه که همه پر از نقص هستند و هیچکی کامل نیست 

این موضوعی هستش که باعث بخشش مری میشه. خیلی به نوعی مهمه پذیرفتن این موضوع 

اگه فرصت داشتید فیلم her رو ببینید 

این شاهکار هم به نوعی به روابط و تنهایی میپردازه. گدا میگه : sorry و مکس یهو بخودش میاد.

ما داریم به نوعی خواهان کامل بودن طرف مقابل میشیم 

و این به نوعی باعث میشه آدمها نتونند با هم کنار بیان. بعد یه چیز جالبه دیگه درباره شخصیتای فیلم، پایبندی عجیب شخصیت ها به عاداتشون هست. البته بجز مری، مری تنها کسی هست که عادتها رو زیر پا میزاره. بقیه اصرار عجیبی به روزمرگی دارن. پدر مری، مادرش و حتی مکس قبل از مری. و اما سکانس پایانی 

شاهکار فیلم 

صحنه ای که بی نهایت دوستش دارم 

یه بار دیگه با دقت به سکانس آخر نگاه کنید 

مکس در حال مرگ لبخند بر لب داره. یه لبخند واقعی 

و البته قبلش نشون میده که گریه هم کرده. این به نوعی رستگاری و یا موفق شدن مکس رو نشون میده.جالبه که مکس ابتدای فیلم فرق خوشحالی و عصبانیتو نمیدونه.


◆ یه سری نکات که المان محسوب میشه:


یکیش ناامن بودن خیابون، ماهی هایی که میمردن، و...


یه نکته خیلی مهم هم در مورد فیلم اینه که این فیلم انیمیشن نشد تا برای کودک باشه.


ساختار فیلم به نحوی هستش که بیان حرفها و ساختار صحنه با آدمهای واقعی ممکن نیست. ما خیلی کم داریم هنرپیشه هایی که به خوبی بتونن این بازی مکس رو منتقل کنند 

برای همین فیلم تبدیل به انیمیشن شده.


★★★