به این بیت توجه کنید که حد اقل پنج معنی متفاوت داره

 دوستان! جان داده‌ام بهر دهانش بنگرید
کو به چیزی مختصر چون باز می‌مانَد ز من 

معانیِ این بیت رو به ترتیب و به زعمِ خودم و دوستانی که راجع بهش باهاشون بحث کردم مینویسم

 معنی اول )

باز میماند = دریغ کردن

چیزی مختصر = بوسه

دوستان! من برای لب او جانم را دادم و او در مقابلِ این جان دادنِ من از دادنِ بوسه ای مختصر دریغ میکند

 معنی دوم )

باز میماند = دریغ کردن
چیز مختصر = لبِ معشوق که از فرطِ کوچکی به مختصر تعبیر شده

دوستان من برای لبش جانم را دادم و اون لبِ کوچکش رو از من دریغ میکنه

 معنی سوم )

باز میماند = باز ماندنِ دهان از سرِ تعجب

چیزی مختصر = جانِ حافظ که در مقابلِ معشوق ارزش ندارد

دوستان من برای لبِ او جانم رو دادم و اونقدر جانم بی ارزش بود که از این قربانیِ بی ارزش از تعجب دهنش باز موند

 معنی چهارم )

باز ماندن = عقب افتادن

چیزی = مختصر جانِ حافظ

دوستان من برای لبش جانم رو دادم و اون توی بخشش و کرم از من عقب موند و نتونست به پای من برسه و من با چیزی بسیار بی ارزش مثلِ جانم از اون بخشنده تر شدم و اون نتونست لبشو به من ببخشه

 معنی پنجم )

باز = پرنده ای شکاری

زمن = زمن رو اگه سر هم بخونیم معنیِ زمین میده و میگه من جانم رو بهش دادم و اون مثلِ باز که روی دست پادشاه میمونه و پرواز نمیکنه روی زمین مونده و رامِ من شده

در گذشته پادشاها روی دستشون پرنده ی باز نگه میداشتن و باهاش به شکار میرفتن و باز که رام و اهلی بوده بعد از پرواز به دست پادشاه بر میگشته چون هر بار بر میگشته پادشاه تکه ای گوشت بهش میداده

اینحا حافظ میگه چون من جونم رو بهش دادم کنار من میمونه

و خوانشِ ششم هم که خوانشِ موردِ علاقه ی خودم و بسیار شخصی هست رو هم صرفن برای نمونه میارم و اصراری بهش ندارم قطعن

میگه من توی بخشش جان چنان سبک شدم که مثلِ سیمرغ رها شدم و اون مثلِ بازِ شکاری که به پای سیمرغ نمیرسه از من عقب موند



به این نوعِ نوشتنِ شعر میگن  تاویل پذیر بودنِ شعر 

❌تاویل پذیر بودن یعنی قابلیتِ داشتنِ معناهای متفاوت❌

و این دست ابیات توی دیوان حافظ کم نیست و حافظ بنا به گفته ی رضا براهنی به همین مقوله توی دنیا مشهوره

و البته اگر هم معروف نباشه مهم اینه که توی ایران و در نظرِ اساتیدِ فن این قابلیتِ شعر حافظ کاملن اثبات شده هست و این قدر چند وجهی صحبت کردن از عمده دلایلِ بزرگی حافظ در کنارِ مسائلی مثلِ زبانِ پخته و نگاهِ ظریف و شاعرانگی های قدرتمندش هست.

ولی بلاشک قدرتِ اصلی حافظ توی همین چندوجهی صحبت کردنه

ولی ایرادی که عمومن به حافظ گرفته شده پراکندگیِ اندیشه ی حافظ هست که از غزلی تا غزلِ دیگه به شدت متغیره و نمیشه واقعن فهمید به کودوم مسلکی بوده

ولی به نظرِ من این ایراد به یه شاعر اصلن وارد نیست چون شاعر همونطور که سقراط و افلاطون میگن بنده ی لحظه و احساس هست و هر لحظه که حسی داره، به بیانش میپردازه، به بهترین نحوِ ممکن

و همینطور دکتر شمیسا میگه ادبیات هنرِ چه گفتن نیست، هنرِ چگونه گفتن است و توی این چگونه گفتن قطعن حافظ موفق عمل کرده و یک ادبیاتیِ به تمام معنا بوده

ولی ثباتِ اندیشه کارِ اندیشمندا هست و قطعن اگر شاعری ثباتِ اندیشه هم داشته باشه دیگه عالی میشه و غرضِ من از نوشتنِ این مطلب فقط همین بود که شاعری رو معرفی کنم که در کنارِ تاویل پذیر نوشتنی در حدِ حافظ، ثباتِ اندیشه هم داره و ما ایرانی ها به شدت باهاش غریبیم و میشه گفت واقعن قدرشو نمیدونیم و گاهی بهش انگِ مهمل بافی هم میزنیم و مجبور شدم عنوانِ (چرا حافظ شاعر خوبی هست) رو انتخاب کنم که مخاطبان جذب به خوندن بشن. چون معمولن بحث از بیدل باعثِ ترس از نا مفهمومی میشه

بیدلِ دهلوی توی تاویل پذیر و چند وجهی نوشتن واقعن کم از حافظ نداره و کافیه به زبانِ بیدل آشنایی پیدا کنید و به قولِ دکتر کدکنی ویزاشو بگیرید

اونوقته که با دیوانی حجیم از شعرِ ناب و بیانی شیوا مواجه میشیم که ابیاتِ سخت و نفهمیدنیش در حدی قابلِ شمارش پایین میاد

تنها دلیلِ غرابتِ جامعه ی امروزِ ادبیات با بیدل فقط و فقط نا آشنایی به زبانِ بیدل هست که میشه زبانِ بیدل رو در خیلی موارد به زبانِ فلاسفه ی پست مدرن تشبیه کرد که برای بیانِ منظور دست به خلقِ کلمات میزنن چون این کلماتِ کلیشه ای واسشون قابلِ استفاده نیست

مثلن دوستانی که با ژاک دریدا آشنایی داشته باشن میدونن که برای بیانِ اندیشه هاش از کلماتِ خاصِ خودش استفاده میکنه که افرادِ علاقه مند به دریدا، ناگزیر از کشفِ این کلمات و ترکیبات هستند.

بیدل دقیقن برای خودش زبان و جهانی جدا گونه خلق کرده و بی نهایت توی اندیشه ثابت قدم هست و غزلی از ابتدای دیوانِ بیدل با غزلی از وسط و انتها همه دارن حولِ یک اندیشه میچرخن و این ثباتِ اندیشه واقعن تحسین برانگیزه و وجه تمایز بیدل با حافظ همینجاست

و اینه که بیدل رو از یه شاعر به یه اندیشمند ارتقا میده

اونم نه اندیشمندی اجتماعی که فیسلوفی مرگ اندیش

شعر بیدل گویای اندیشه ای در برابرِ مرگ و چیستی و چگونگی مرگ و زندگی هست

مجال توضیحات زیادی ندارم

اما همین کافی که اندیشمندانی مثل آلبر کامو و میشل فوکو و ژاک دریدا و نیچه همه بسیار به اهمیت مرگ و برابری انسان با مرگ و فهم مرگ و تاثیر مفید و مثبتش روی زندگی تاکید کردن

کما اینکه در مذاهب مختلف هم از اهمیت اندیشیدن به مرگ و تاثیرش در بعد اجتماعی زندگی، زیاد صحبت شه.

خلاصه اینکه به قولِ مولانا :

من گنگِ خواب دیده و عالم تمام کر
من عاجزم ز گفتن و خلق از شنیدنش

من واقعن توی این مدت به لطفِ دوستِ عزیزم محمدشریفِ سعیدی و کتاب های استادِ بزرگوار محمدکاظمِ کاظمی و کتابِ دکتر شفیعی کدکنی واردِ دنیای بیدل شدم و ابتدای این سرزمینِ وسیعِ تصویر و اندیشه قرار گرفتم و چنان زیبا و لذت بخش بود که حیفیم اومد با شما در میون نذارم

من از پنجم ابتدایی توی خونه بهم حافظ تعلیم داده شد و بیشتر از خیلی از هم نسلانِ خودم با حافظ عجین بودم و بهش ارادت دارم

ولی واقعن نظرم اینه که بیدل بارها به مراتب از حافظ پیشی میگیره و واقعن حیفه که این گنجینه ی ارزشمند رو از دست بدید

برای شروع توصیه میکنم این کتاب ها رو به ترتیب بخونید

مرقعِ صد رنگ / تالیف محمد کاظم کاظمی

شاعرِ آیینه ها / تالیفِ دکتر شفیعی کدکنی

کلیدِ درِ باز / تالیفِ محمدکاظمِ کاظمی

و یه گزیده ی غزلیات هم هست که توسطِ محمد کاظمِ کاظمی گلچین شده

با خوندنِ این کتب به دنیای بیدل وارد میشید و برای چندین سال و بلکه تا آخر عمر ثروتمند محسوب خواهید شد.

و مطمئن باشید بیدل اینقدری که به نظر میرسه نا مفهوم و سخت نیست و بسیار قابلِ فهمه.

در آخر با جمله ی زیبا و به حقِ دکتر کدکنی راجع به بیدل این بحث رو میبندم

بیدل مثلِ کشوری هست که به این راحتیا نمیشه ویزاشو گیر اورد، ولی اگه ویزاشو گیر بیارید قطعن درخواست اقامتِ دائم میکنید!

(با تشکر حمید زارعی)