بداهه سرایی مشترک مجله ی ادبی-هنری نق.طه

1394/5/10


           •◇◆□●□◆◇•


پرهام طلایی:

عشق زدستان تو پرمیکشد

تا قلم شعر به بر میکشد

مهدیه فتاحی:

باد که می آمد و همراش بوت

پای نفس ها به خطر میکشید

بی تو زمان لنگ تر از لنگ بود

گریه ی شب ها به سحر میکشید

مادرم از دود سرش رفته بود

آه ز سیگار پدر میکشید

پرهام طلایی:

رشته تسبیح مرا میگسست

پای مرا سمت خطر میکشید

نیلوفر حسینی:

بال گرفتی و همه پنجره 

سمت خیالات تو پر میکشید

فاطمه اسد نژاد:

،شعر هم از خاطره ها رفته بود

مرگ مرا تنگ به بر میکشید

زهره نوروزی:

زاویه دیدمرا بست ورفت

چشم تو وقتی که وترمیکشید

مهدیه فتاحی:

عصر رسیدست که یک استکان

از غزل گرم تو سر میکشید

فاطمه اسد نژاد:

از غم این شهر همه رنگ .رنگ 

 کار من آخر به سفر میکشید

نیلوفر حسینی:

دخترکی در همه نقاشی اش

پای پدر را لب در میکشید

سید احمد مغربی (سام):

گرمی اندام تو آدم ربا ! 

دست مرا سمت کمر میکشید!

مهدیه فتاحی:

هر کسی از مادر خود قهر کرد

پای سفر را به هنر میکشید

پرهام طلایی:

وای از این سید اقلیدیم

کار غزل را به کمر می کشید

نیلوفر حسینی:

نیمه ی افسار مرا زندگی

در دهن مردم خر میکشید

فاطمه اسد نژاد:

باز دلت نقشه برای زنِ

کور و کر و عاشق و خر میکشید

مهدیه فتاحی:

بر سرمان بهمنی از درد ها

جرم پدر بود و پسر میکشید

فاطمه اسد نژاد:

عشق دراین دام فقط دانه بود

زندگیش رابه شرر میکشد

سود فدای سر بی صاحبت

عاشق این قصه ضرر میکشید

مهدیه فتاحی:

باز قلم دست غزل داده بود

صورت شب را به نظر میکشید

فاطمه اسد نژاد:

سوخته بودند نهالان ناز

توی خیالات ثمر میکشد

محمد میرزایی:

کاش که این زندگی لعنتی 

بخت مرا هم دم در می کشید

نیلوفر حسینی:

قهوه ی فنجان مرا چشم یک

دختر دیوانه قجر میکشید

پرهام طلایی:

باز قلم دست تو افتاده بود 

شکل مرا صورت خر میکشید

مهدیه فتاحی:

گفت غزل های مرا کش نده

یک نفر آن سوی فنر میکشید

پرهام طلایی:

سید ما خنده زنان بود وشاد 

گاهگهی شکلک و سر می کشید

زهره نوروزی:

خانه رویایی مان خوب بود

حیف که درنقشه "دودر" میکشید

نیلوفر حسینی:

گریه ی روی تشکم را فقط

خشکی هر ملحفه تر میکشید

فاطمه اسد نژاد:

ناله همان بود که با اشک و آه

ازجگر خویش( قمر) میکشید

مهدیه فتاحی:

پیکر بی جان درخت چنار

دست به بازوی تبر میکشید

محمد میرزایی:

آنکه از اول نکشید انتظار 

آخر سر رنج سفر می کشید

سید احمد مغربی (سام):

شعر مریضیست که با آمبولانس 

در سرم آژیر خطر می کشید




            •◇◆□●□◆•