بداهه سرایی مشترک مجله ی ادبی - هنری نقطه
اواخر 3 و اوایل 4 خرداد 94
کلمات پیشنهادی: آلود،آلود،آلود
وزن: مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع لن
علی بهمنی:
آلودگی پالوده ی ما را نیالوده ست
این را زمین در گوش دریاهاش فرموده ست
تردید سهم اسمان ابی کمرنگ
و تیرگی سهم زمینِ بی رمق بوده ست
عمری فقط رو راست بودیم و کم اوردیم
عمری فقط خوردیم از دست شما رو دست
9203:
از من به تو هرگز نیاید هیچ آسیبی...
چون می نشاید هیچ وقت,ببریده چاقو دست
نیلوفر حسینی:
لطفا کمی ارامتر بی من قدم بردار
بی تو برای مرگ من باور بکن زوداست
علی بهمنی:
هرگز نخواهد شد قدمگاه قدمهایش
وقتی دلت مثل گلیم و فرش فرسوده ست
+98 936 ... 9203:
من هیچ وقت معنی کارش را نفهمیدم...
با پا مرا پس میزند...پس میکشد اودست...
نی میشناسد قلب ونی معشوق و نی احساس...
در سینه اش یک معده وچندتکه از روده است
زهره نوروزی:
مانندآتش در زمستان منی اما
افسوس سهمم ازشماخاکستر و دودست
ذبیح جلیلی :
تقدیر من تقدیر یک مرد خیالی بود
مردی ک رویاهایتان را سخت آلوده ست
9203:
بعد از تو حتی یک نفس جرمی خطرناک است
هوای شهرم چند وقتی هست,آلوده است!!!
نیلوفر حسینی:
میسوزم و خاکسترشعرمرا چشمت..
اتش گرفتم دست تو مانند نمرود است
9203:
گویم تو را من یک نصیحت ای ذبیح,ای مرد!
از وزن گفتن در گروه نقطه...بیهودست!!
عباس قدمی یزدی:
مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع لن...
یعنی علی بهمنی ما را بفرموده است
زهره نوروزی:
آمین تو مرغی دقیقا شکل کرکس بود
آری دعاهای من بیچاره بیهوده است
ذبیح جلیلی:
چشم از نگاهم برنداری دختر یزدی
بردار چشمت را ببین ک مرد نابود است
9203:
چون مشورت خواهی,دمی باپیرما بنشین!
چون قبل ما این راه را بسیار پیمودست
نیلوفر حسینی:
هرگز نمیفهمی چه حال مبهمی دارم
وقتی که خطتت را گرفتم گفت مسدود است
9203:
رو قدر مادر رابدان ودست هایش گیر...
هرقدر این مادر,علیل وپیر وفرسودست
ذبیح جلیلی:
حالا منم حالاتویی دست از سرم بردار
انگار اصلا قلب من چیزی نفرمود ست
نیلوفر حسینی:
مهدی نیا مهدی نیا مهدی نیا اینجا
هرروزمان پاسوزپای روز مولود است
بهاالدین محمد وحیدی:
با رفتنت یک لحظه من را پیر کردی رفت
در سن و سال من شکستن یک کمی زود است
9203:
دست از نصیحت درسرای کور و کر بردار
در گوش هاشان پنبه و...رویش گل اندودست
نیلوفر حسینی:
وقتی تومیگویی که من رادوست باورکن
در اسمان کوچک من صحنه محدود است
9203:
ای دوستان امشب کمی باهم هم آوا شیم
از قطره ها...از قطره ها...از قطره ها...رود است...
زهره نوروزی:
لعنت به دنیایی که درآن اهل قبرستان
دورازتمام دردها آرام وآسوده ست
ذبیح جلیلی:
من بچه تنبل تو معلم مادرم میگفت
این بچه از روزی که یادم هست مردود است
عباس سلیمی:
ای بی طرف، ای خوب، ای زیبای با انصاف
مثل تو در دنیا فقط مسعود بهنود است
اواخر 3 و اوایل 4 خرداد 94
وزن: مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع لن
آلودگی پالوده ی ما را نیالوده ست
این را زمین در گوش دریاهاش فرموده ست
و تیرگی سهم زمینِ بی رمق بوده ست
عمری فقط خوردیم از دست شما رو دست
از من به تو هرگز نیاید هیچ آسیبی...
چون می نشاید هیچ وقت,ببریده چاقو دست
لطفا کمی ارامتر بی من قدم بردار
بی تو برای مرگ من باور بکن زوداست
هرگز نخواهد شد قدمگاه قدمهایش
وقتی دلت مثل گلیم و فرش فرسوده ست
من هیچ وقت معنی کارش را نفهمیدم...
با پا مرا پس میزند...پس میکشد اودست...
در سینه اش یک معده وچندتکه از روده است
مانندآتش در زمستان منی اما
افسوس سهمم ازشماخاکستر و دودست
تقدیر من تقدیر یک مرد خیالی بود
مردی ک رویاهایتان را سخت آلوده ست
بعد از تو حتی یک نفس جرمی خطرناک است
هوای شهرم چند وقتی هست,آلوده است!!!
میسوزم و خاکسترشعرمرا چشمت..
اتش گرفتم دست تو مانند نمرود است
گویم تو را من یک نصیحت ای ذبیح,ای مرد!
از وزن گفتن در گروه نقطه...بیهودست!!
مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع لن...
یعنی علی بهمنی ما را بفرموده است
آمین تو مرغی دقیقا شکل کرکس بود
آری دعاهای من بیچاره بیهوده است
چشم از نگاهم برنداری دختر یزدی
بردار چشمت را ببین ک مرد نابود است
چون مشورت خواهی,دمی باپیرما بنشین!
چون قبل ما این راه را بسیار پیمودست
هرگز نمیفهمی چه حال مبهمی دارم
وقتی که خطتت را گرفتم گفت مسدود است
رو قدر مادر رابدان ودست هایش گیر...
هرقدر این مادر,علیل وپیر وفرسودست
حالا منم حالاتویی دست از سرم بردار
انگار اصلا قلب من چیزی نفرمود ست
مهدی نیا مهدی نیا مهدی نیا اینجا
هرروزمان پاسوزپای روز مولود است
با رفتنت یک لحظه من را پیر کردی رفت
در سن و سال من شکستن یک کمی زود است
دست از نصیحت درسرای کور و کر بردار
در گوش هاشان پنبه و...رویش گل اندودست
وقتی تومیگویی که من رادوست باورکن
در اسمان کوچک من صحنه محدود است
ای دوستان امشب کمی باهم هم آوا شیم
از قطره ها...از قطره ها...از قطره ها...رود است...
لعنت به دنیایی که درآن اهل قبرستان
دورازتمام دردها آرام وآسوده ست
من بچه تنبل تو معلم مادرم میگفت
این بچه از روزی که یادم هست مردود است
ای بی طرف، ای خوب، ای زیبای با انصاف
مثل تو در دنیا فقط مسعود بهنود است